سلام تنها روشناييِ اين زندگيِ تاريك
دنيا به طرز مشكوكي برخلاف ميلم ميگذرد
اصلا انگار دنيا افريده شده تا ساز مخالفش را براي
من كوك كند
با من پدر كشتگي دارد
با من! با گلورينايي كه هيچ چيز در اين دنيا براي از دست دادن ندارد
روزي هزاربار از خدا ميپرسم كه به چه دليل من را به اين دنيا فرستاده؟
البته جوابش واضح است
من را راهيِ اين دنيايِ بي رحم كرده چون عذاب
دادنم را دوست دارد
مرد چشم سياه
مگر تو هميشه نميگفتي كه خداوند انسان هارا به قدري دوست دارد كه ما موجودات زميني قادر به دركش نيستيم؟
اصلا مگر دوست داشتن اينگونه است؟
نكند تو خدايت را الگويِ خودت قرار داده اي كه مدام سر به سرم ميگذاري و ناديده ميگيري ام
تو نميداني
تا الان طعمش را نچشيده اي كه بفهمي ناديده گرفته شدن چه دردي دارد
كسي تمام زندگي ات باشد و تو بي اهميت ترين بخش زندگي اش چه دردي دارد
اينكه گاهي تلاش كردن براي بدست اوردن دل كسي كه عاشقش هستي معنايي غير از جنگيدن دارد
به تو نميگويند چقدر عاشقي كه حتي غرورت را فرش قرمز كرده اي زير پاي دلت، ميگويند اداي عاشق هارا در مياوري
تو نميداني چه دردي دارد
وقتي انقدر عاشقش هستي كه حتي حاضري با او در كلبه اي كوچك و بدوت هيچ امكاناتي زندگي كني اما به تو انگِ مادي بودن را بچسبانند
اين روزها دوست دارم تمام زندگي ام را بدهم
البته چيزي در اين زندگي ندارم كه ارزش داشته باشد اما
حاضرم تمام عمر باقي مانده ام را بدهم
اما فقط يك ساعت
يك ساعت را كنار من باشي
سرم را بگذارم روي شانه ات
به چشمهايت خيره شوم
گونه ات را ببوسم
دست بكشم به موهايت
نميخواهم نوازشم كني
نميخواهم بگويي دوستم داري
نميخواهم
ميخواهم خودم نوازشت كنم! ببوسمت
بگويم چقدر دوستت دارم
بگويم كه راجع به من اشتباه فكر ميكني
بگويم تنها دارايي من از اين زندگي دوست داشتن توست
اصلا چطور فراموش كرده اي؟
وقتي حرف ميزدي دست و پايم را گم ميكردم، و گونه ام گل مي انداخت
تبديل ميشدم به گلورينايِ بي عرضه اي كه خودم هم نميشناختمش
با وجود تمام اين رفتار هاي صادقانه ام چگونه به خودت اجازه دادي كه فكر كني دوستت نداشتم؟
ان روزها كه ايرينا به عمارت امده بود را هيچوقت فراموش نميكنم
انقدر زن خوبي بود كه تمام بدي هايِ دنيا را كنارش فراموش كردم
انگار نه انگار كه قرار است خدمتكار ان خانه شوم
وقتي كه تو در عمارت نبودي زمانش را كنار من سپري ميكرد
وقتي داستان زندگي ام را شنيد پا به پاي من اشك ريخت و مرا در اغوش گرفت
ميگفت مرا مثل خواهر كوچكش دوست دارد
خودت كه يادت هست
بعد ها گفتي وقتي تصميم ازدواج مان را شنيد از خوشحالي ساعت ها گريه كرد
خواهر و برادر به زندگي من آمده بوديد تا من براي ادامه دادن انگيزه اي داشته باشم
چند روز قبل از اينكه كيت از سفرش كه طولاني تر ازچيزي كه تو فكر ميكردي شده بود بازگردد
مرا صدا زدي تا به اتاقت بروم
ان روز را از بس كه مرور كردم خيلي خوب به ياد دارم
اتاق تقريبا تاريكي بود
نور چراغ مطالعه ات روي صورتت افتاده بود
اب دهانم را به سختي قورت ميدادم
نگاهم كردي و لبخند زدي
گفتي: خب گلورينا ميدانم حوصله ات در اين عمارت كسل كننده حسابي سررفته ميخواهم مسئوليتي را به عهده ات بگذارم كه از اين يكنواختي خارج شوي
چه كاري از تو برميايد؟
بي اختيار… لحظه از ذهنم
از ذهن كه نه! از قلبم گذشت كه از من فقط دوست داشتن تو بر مي آيد
شايد اولين بار همانجا بود كه فهميدم
تورا بيشتر از تمام دنيا دوست دارم و اين شروعي دوباره بود براي من
و اين دوست داشتن روزهايي را برايم رقم زد كه هيچگاه به ذهنم خطور نميكرد
نورا مرغوب❇
❇فصل دوم | نامه شماره ۶
7 سال پیش
این نمیخواد تموم شه
7 سال پیش
این نمیخواد تموم شه
چمیدونم:/
7 سال پیش
مرسی
7 سال پیش
مرسی
خواهش
7 سال پیش
اخییی چه غم انگیز اشکم در اومد
7 سال پیش
خیلی قشنگن ادامش بدین لطفن
7 سال پیش
سلام ببخشید از نامه شماره شش به بعد دیگه نذاشتین؟
7 سال پیش
سلام ببخشید از نامه شماره شش به بعد دیگه نذاشتین؟
سلام عزیزم شماره هفت و هشت هم گذاشته شده
7 سال پیش
میشه لطفا لینکشو برام بزارین یا بهم بگین چجوری پیداش کنم اخه نمیدونم
7 سال پیش
دنیا دو تا کار میتونی انجام بدی
یکی اینکه بیای تو منو های سمت چپ سایت یه زبونه برای سرچ کردن داره بنویسی گلورینا
تموم قسمت هاشو میاره
دوم اینکه بری داخل این لینک
این
که این دومی رو همیشه ابدیت نمیشه تند تند
ولی روش اول خیلی بهتره
و اینکه برنامه اندرویدی ما رو هم نصب کن چرا همش با مرورگر میای ؟؟
7 سال پیش
دستت درد نکنه ممنون برنامه رو نصب کردم فقط لطفا نامه شماره ۹ هم بزارین ممنون میشم
هر چه میخواهد دل تنگت بگو