میدونی خدا وقتی داشت بدرقم میکرد بهم چی گفت؟: جایی که میری مردمی داره که میشکننت! نکنه غصه بخوری! تو تنها نیستی!
تو کوله بارت عشق میگذارم تا بگذری
قلب میگذارم که جا بدی! اشک میدم که همراهیت کنه
“و مرگ میدم تا بدونی بر میگردی پیش خودم”
از لقمان حکیم نقل میکنند که فرمود: من سیصد سال با داروهای مختلف مردم را مداوا میکردم و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که: هیچ دارویی بهتر از محبت نیست
پرسیدند اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟
لقمان حکیم لبخندی زد وگفت مقدار دارو را افزایش بده، جواب سلام را با سلام بده، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب خشم را با صبوری،ج جواب سرد را با گرم، جواب نامردی را با مردانگی، جواب پشتکار را با تشویق، جواب بی ادب را با سکوت، جواب نگاه مهربان را با لبخند، جواب لبخند را با خنده، جواب مایوس را با امید، جواب منتظر را با نوید، جواب گناه را با بخشش
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار مطمئن باش جواب که بدهی یه روزی یه جوری یه جایی به تو باز میگردد
یه شبایی تو زندگیت هست که وقتی دفتر زندگیتو ورق میزنی به چیزایی میرسی که نمیدونی تقدیرت بوده یا تقصیرت
به آدم هایی میرسی که نمیدونی دردن یا همدرد
به لحظه هایی میرسی که هضمش واسه دل کوچیکت سخته
و به درد هایی میرسی که برای سن و سالت بزرگه… به آرزوهایی که توهم شد رویاهایی که گذشت… به چیزایی که حقت بود اما شد توقع و زخم هایی که با نمک روزگار آغشته شد و احساسی که دیگران اشتباه می نامند
و دست آخر دنیایی که بهت پشت کرده و باز هم انتهای دفتر خودت میمانی و زخم هایی که روزگار پشت هم میزند و سکوت هم دوای دردش نیست: ای کاش دنیا مهربان تر بودی
بعضی وقت ها روزگار یه طوری میسوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن
زمانه ایست که خیلی خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست