گفت : اوسا
.
.
.
گفتم : جونم ؟
.
.
.
گفت : خسته شدم از دست ننم
آخه یاد نمیگیره کار کردن با گوشی رو اَه
.
.
.
گفتم : اگر خسته شدی از اینکه به مامانت طرز استفاده از ” موبایل ” رو یاد بدی
بخاطر بیار
که مجبور بوده بهت
طرز استفاده از ” قاشق ” رو یاد بده
خیلیامون تنهاییمونو وقتی بیشتر حس میکنیم که
.
.
.
.
.
.
اینترنت رو ” خاموش ” میکنیم
گفت : اوسا !
.
.
.
گفتم : جونم ؟
.
.
.
گفت : مهربون بودن خوبه ! باید مهربون بود !
.
.
.
گفتم : اگه مهربون بودن خوب بود نسل پانداها
.
.
.
در حال انقراض نبود…
از همون صندلی بازی ای که تو بچگی میکردیم
معلوم بود
خوشبختی
قرار نیست
به همه برسه
.
.
.
یه سریاباید سرپا وایسن
اومده بود موسسه نگهداری از کودکان مبتلا به سرطان
دید همه پنجره های «طبقات بالا» رو با حفاظ بستن
.
.
.
پرسید : چرا؟
.
.
.
گفتم :آخه اینجا کلی مادر خودکشی کردن
گفت : اوسا ؟
.
.
.
گفتم : جونم ؟
.
.
.
گفت : خیلی کارمون درسته
.
.
.
پرسیدم چرا ؟
.
.
.
گفت : ۲۵۰۰ سال پیشینه و تاریخ داریم ، فکرشو بکن
.
.
.
گفتم : آره ؛ ۲۵۰۰ سال پیشینه داریم ، دریغ از یه مثقال آینده
ما حاصل یک جدالیم بینِ
اون چیزى که دوست داریم باشیم
و اون چیزى که باید باشیم
و اون چیزى که میخوان باشیم
و اون چیزى که بودیم
.
.
.
پاره پوره
طناب رو از قسمتی که پاره میشه گره بزنی همون گره محکمترین قسمت طناب میشه ولی از سایر قسمتهای طناب
.
.
.
بیشتر دستت رو اذیت میکنه
گفت : اوسا ؟
.
.
.
گفتم : جونم ؟
.
.
.
پرسید فرق پولدارای قبلا با پولداری الان چیه ؟
.
.
.
گفتم : هفتاد سال پیش همه اسب داشتند و ثروتمندها ماشین؛ الآن همه ماشین دارند و ثروتمندها اسب.
0
