*~*~*~*~*~*~*~*

موهام خيلي بلند بود
هوا هم كه گرم… خيلي اذيتم ميكرد

مامانمم كه هي غر ميزد موهاتو كوتاه كن ديگه!! ولي من عاشق موهام بودم… قشنگي دختر به موهاي بلندشه

يه روز خريد داشتم رفتم بيرون… رفتم تويه لوازم ارايشي همينجوري كه داشتم ويترين داخل مغازه رو نگاه ميكردم، صداي يه خانومي توجهمو جلب كرد كلاه گيس ميخواست همينجوري كه پشتم بهش بوداز ذهنم گذشت اخه كي ديگه الان كلاه گيس ميذاره اه اه

وقتي داشتم پول وسايلي كه خريدمو حساب ميكردم ديدم يه كلاه گيس رو واسش گذاشتن تو پلاستيك و بهش داد كلي هم تشكر كرد… ظاهر شيكي داشت و موهاش هم كه از شال زده بود بيرون خيلي قشنگ بود… باهم از مغازه رفتيم بيرون ديدم كلاه گيس و دراورده و داره به يكي نشون ميده با ذوق! برگشتم ببينم به كي… يه ماشين پارك شده ديدم كه رو صندلي جلوش يه دختر بچه خيلي خوشگل نشسته بود كه … كه…. كچل بود
كبودي دور چشماش و صورت رنگ پريده ش خبر از بيماري سرطان ميداد

وقتي اون خانم كه الان فهميدم مامانشه كلاه گيس رو بهش نشون ميداد لباش به خنده باز شد و از ته دل ميخنديد… نفهميدم خانومه كي سوار ماشين شد و كي از اونجا رفتن!… بعد از چند دقيقه راه افتادم! همچنان فكرم درگير بود

با صداي ارايشگر به خودم اومدم: تموم شد عزيزم، مباركه

به خودم نگاه كردم جاي اون موهاي بلندي رو كه تا زير كمرم قدش ميرسيد موهاي كوتاه پسرونه اي پر كرده بود
پول ارايشگر و حساب كردم و قرار شد دوباره فردا برم وقتي رفتم خونه همه تعجب كردن ولي از حالم فهميدن كه نبايد چيزي بپرسن

از اينكه اون شب به من چي گذشت هيچي نگم بهتره
فرداش رفتم ارايشگاه و موهامو كه تبديل شده بود به دوتا كلاه گيس تحويل گرفتم

رفتم سرخيابون

اقا دربست… محك

*~*~*~*~*~*~*~*

❇نورا مرغوب❇