یه روز یه آقایی با بچه ش ميرن سينما ميبينن جلوشون يه كچل نشسته!

آقاهه به بچه ش ميگه:اگه زدى پسه كله اين كچله يه ساندويچ بهت ميدم.

بچهه ميزنه توسر کچله!!

کچله برميگرده ميگه: چرا مىزنى؟

ميگه:به به عباس کچل خوبي؟

کچله ميگه عباس کچل کيه!

پسره ميگه:آخ ببخشيد فك كردم دوستم عباس كچله!

دو ديقه بعد دوباره آقاهه ميگه اگه دوباره بري بزنى پسه كله ش 10 هزار تومن بهت ميدم!

باز ميزنه تو سره کچله!

کچله ميگه :باز ديگه چرا زدى؟؟

ميگه:آقا ناموساً توعباس کچل نيستى؟

کچله ميگه:نه بخدااااا.

کچله ميبينه هى داره کتک ميخوره ميره 20 تا صندلى جلوتر ميشينه.

باز آقاهه ب بچه ش ميگه:اگه برى اونجا وبزنى پسه كله ش 20 هزار تومن بهت ميدم!

بچه ش ميگه باشه.ميره پشت سر كچله و محكم ميزنه تو سرش ميگه:عباس کچل تو اينجا نشستي من يكساعته اون بيچاره رو ميزدم 😐

 

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميز 😆 ارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.

زن فرانسوي گفت: به شوهرم گفتمكه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم.

خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم! روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .

زن انگليسي گفت: من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار. روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ،

خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت. زن ایرانی گفت : من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم اما روز اول چيزي نديدم روز دوم هم چيزي نديدم

روز سوم هم چيزي نديدم شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم

 

روزي استادی از فرنگ از شيخ ما پرسید: شما تو ایران چایی بیشتر می‌خورید یا قهوه؟

شيخا بگفتا: چایی بیشتر می‌خوریم ولی كتابي در غايت طرز تهیۀ قهوه در کشورمان داریم که 4 جلد است و هر جلدش به چه کلفتی! 

برق 360ولت از سر استاد فرنگی پرید و گفت: وای، نام آن کتاب چیست ؟

بگفتا: اصول کافی (کافی = قهوه)

پس از شنيدن اين جمله مريدان يكي در ميان خشتك به سر يكديگر كردند و سر در دیوار کوفتند!!!

ببخشید اگه قدیمی بود دیگه بضاعتم همینه