khengoolestan_pialeh_chie_benosh_23_ordibehesht_1396

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

این کتاب شامل ۱۳۳ داستان کوتاه است

داستان هایی که گاه یک جمله هستند و گاه چندین پاراگراف

داستان های این کتاب شامل موضوعات مختلفی است از جمله

عاشقانه
فرهنگی
اجتماعی

کتاب پیاله ای چای بنوش سعی کرده است با نگاهی جدید و طنزگونه به مسائل و رخدادهای زندگی نگاه کند و آن ها را در قالب داستانی کوتاه بازگو کند

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

کتاب پیاله ای چای بنوش کتابی‌ ست پر از لحظه‌ های سرخوشی. داستان‌ هایی خیلی‌ کوتاه که هر کدام مثل پیاله‌ ای چای، طعم اصیل داستان ایرانی را با خود دارند

این کتاب پیشنهادی عالی برای کسانی‌ است که همیشه داستان خارجی را به داستان ایرانی ترجیح می‌دهند

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

پرسید اینجا مثل کجاست؟ دیگری پاسخش را با پرسشی دیگر داد ؛ گفت: اینجا مثل اینجاست؟

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

جوان تر که بودم عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشه های خانه ها را می شکستم. اما حالا عشق سخره ای ست سهمگین، فرونشسته در اعماق اقیانوس آرام تنم ؛ این چنین است که سیگار می کشم، چای می نوشم، داستانی را روایت می کنم که در آن تو را دوست می دارم

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

خواب دیدم میان طوفانی دلگیر و تاریک نشسته ام… در دشتی پر خاک و دفتری مینویسم که هر ورقش را باد می کَند و میان غبارِ افق می برد. بیدار که شدم با خود گفتم:هنگام آن رسیده روزهای بهتری از راه برسند

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

او به دنیا آمده بود که موفق باشد. من به دنیا آمده بودم که بمیرم. او موفق شد و مُرد. من هم موفق شدم بمیرم

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

دنیا پر شده از راننده های پیری که وسط چهارراه توقف کرده اند و محو تماشای گوشه ای از آسمان اند

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم، تو نمی خوای بهم بگی: دوستت دارم؟ دوستت دارم دوستت دارم… اینجا نشسته و یک بند تکرار می کند
دوستم دارد. مهلت نمی دهد من هم به او همین را بگویم. هیچ کار ندارد جز اینکه مرا دوست بدارد

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

سه روز و سه شب بود که زن پشت هم بی اینکه غذا بخورد یا دستشویی برود یا بخوابد غر می زد
عاقبت مرد کلافه شد و به زن توپید: خیلی داری غر می زنی. زن بعض کرد و گفت: خب من غر نزنم دیگه خیلی ساکتم
مرد معتقد بود: این جور رفتارهای زن غیر طبیعی ست. زن معتقد بود: خیلی طبیعی بودن هم دیگر خیلی غیر طبیعی ست

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

آن سال ها عکاس خبری بودم. الان من یک آدم ساده ی بی کارم که موسیقی گوش می دهم و در خیابان ها قدم می زنم

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

به نظر من زیباترین زنان آنهایند که زیبایی شان شک برانگیز است

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

چه می دانستم ماه بلورین است. آن شب،سنگی به بازی به سویش پرتاپ کردم. شکست. تاریک شد

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

پس از صدهزاران سیگار که در سال های بی تو کشیدم حالا که هستی خوب است بروم بدوم

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

پیدا که شدم مترو غم را با خودش برده بود. پاییز بود. خنک بود. ذرت مکزیکی خریدم

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

کتاب پیاله ای چای بنوش
نویسنده : علی کرمی
انتشارات : نون