این سماور جوش است …

پس چرا می گفتی دیگر این خاموش است؟

باز لبخند بزن …

قوری قلبت را زود تر بند بزن توی ان مهربانی دم کن …

بعد بگذار که ارام ارام

چای تو دم بکشد!!!

شعله اش را کم کن …

دست هایت : سینی نقره نور

اشکهایم : استکان های بلور

کاش استکان هایم را

توی سینی خودت می چیدی

کاشکی اشک مرا می دیدی

خنده هایت قند است!

چای هم اماده است !

چای با طعم خدا …

بوی ان پیچیده از دلت تا همه جا …
پاشو مهمان عزیز!

توی فنجان دلم

چایی داغ بریز …

* عرفان نظر آهاری *