قایقی خواهم ساخت …
با کدام عمر دراز؟

نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند …
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد …

سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت …
پس بگو ای سهراب …

شعر نو خواهم ساخت
بیخیال قایق …

یا که میگفتی …
تا شقایق هست زندگی باید کرد؟

این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی …

زندگی خواهی کرد
ورنه این شعرو سخن

یک خیال پوچ است
پس اگر میگفتی …

تا شقایق هست، حسرتی باید خورد …
جمله زیباتر میشد …

تو ببخشم سهراب …
که اگر در شعرت ، نکته ای آوردم، انتقادی کردم …

بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا …
بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، در جوانی پیرم …

زندگی رویا نیست … زندگی پردرد است …

زندگی نامرد است، زندگی نامرد است …

* ناشناس *

124