user_send_photo_psot

@~@~@~@~@~@

امروز مسافرش بودم، اسمش محمود دلشاد بود، راننده تاکسی خط آرژانتین_هفت تیر

سلام که دادم با خوشرویی جواب داد و شروع کرد به صحبت کردن، می گفت: دوست داره آدمها وقتی از تاکسیش پیاده میشن شاد و شنگول باشن، برای همین اسم تاکسیش رو گذاشته بود سمند شادی

به دخترخانمی که قبل از من پیاده شد گفت رفتی خونه، لبخند یادت نره دخترم

تو تاکسیش پر بود از شکلات، آبنبات چوبی، مجسمه های کوچولو، استیکر، کاغذ و گیره رنگی
به همه جای ماشینش کاغذهایی رو چسبونده بود که جمله های دستنویسش، مردم رو تشویق می کرد به شاد بودن و مهربانی کردن

از سربازها کرایه نمی گرفت و بهشون تغذیه رایگان می داد به بازنشسته ها ۵۰ درصد و به فارغ التحصیلان بیکار ۱۰۰ درصد تخفیف می داد
همچنین به کسانی که اسمشون شادی بود یا روز تولد یا ازدواجشان بود یک گیره رنگی هدیه می داد

پرسیدم می تونم عکس بگیرم، خیلی جدی گفت باید مجوز داشته باشی، بعد یه کاغذ دستنویس رو نشونم داد که روش نوشته بود هر کی می خواد عکس بگیره باید ۳۵۰۰ تومن بندازه تو اون صندوق کودکان یتیم، که روی داشبوردش بود، تا مجوز صادر بشه

موقع پیاده شدن یک شکلات بهم داد و گفت لبخند یادت نره مهندس

با خودم فکر کردم وقتی ما شادی، حال خوب و خوشبختی رو توی چیزهای دیگه ای مثل خانه و ماشین و رفاه آنچنانی، جستجو می کنیم

تو همین تهران خودمون، یک راننده تاکسی معمولی، توی یک ماشین معمولی، تو یک روز معمولی، چطور با چند تا گیره رنگی و شکلات و چند کلمه حرف محبت آمیز، دل دیگران رو برای لحظه ای شاد می کنه

به نظرم ما یک چیزهایی رو یه جایی گم کردیم، اما جای دیگه ای دنبالش می گردیم

user_send_photo_psot

@~@~@~@~@~@

علی نصرتی