به سه چيز تکيه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور مي تازد، با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد. «دکتر علي شريعتي»
***
و هر روز او متولد ميشود؛
عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد…
و قرن هاست كه او؛ عشق مي كارد و كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بر باد رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش؛ گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هاي منقطع قلب مرد؛
سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند … و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد…! و اين, رنج است , دکتر علي شريعتي
***

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند… ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر… مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي …. براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني … در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو … او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي … او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني….او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد …. او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني …. او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر …..
***
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست
***
عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگي کني .
دکتر شريعتي
***
اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند…. فقط از فهميدن تو مي ترسند
***
آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش
***
هر لحظه حرفي در ما زاده مي‏شود
هر لحظه دردي سر بر مي‏دارد
و هر لحظه نيازي از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش مي‏کند
اين ها بر سينه مي‏ريزند و راه فراري نمي‏يابند
مگر اين قفس کوچک استخواني گنجايش‏اش چه اندازه است؟
***
دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم – که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !… چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
***
هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند
***
من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند .