باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران ! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست
مولانا
7 سال پیش
شعر از مولا نیست عزیزم
شاعر :مجتبی کاشانی
6 سال پیش
اشتباه به عرضتون رسوندن شعر از جناب آقای مهدی مختارزاده است که در کتابشان با همین نام به چاپ رسیده.
1 سال پیش
دروغین اشعار پراکنی
هر از چندی اشعاری در فضای مجازی پیدا میشود که به منظور انتشار، آن را به بزرگان عرصه علم و معرفت نسبت می دهند.. در حالی که که این کار نوعی دروغگویی و جعل است.
البته نسبت به مرحوم حافظ این اتفاق نمی افتد چون محدوه اشعار آن بزرگوار معلوم است و عمق معانی و سبک سرودن، چنان است که به لسان الغیب مشهور شده و جاعلان نمی توانند به حریمش نزدیک شوند.
اما در مورد دیگر بزرگانی همچون مرحوم مولوی که فقط دیوان شمس او سه هزار و سیصد و شصت و پنج قصیده وغزل است(تقریبا پنجاه هزار بیت)، گهگاه چنین اتفاقی رخ میدهد...
مانند: (باران که شدی مپرس ....) که اشکالات فنی فراوانی دارد.
اما چرا؟
زیرا هنرمندان و هنر دوستان سابق (قبل از پیدان شدن فضای مجازی)،
به واسطه آشنایی با اشعار بزرگان اهل علم و معرفت، به راحتی می توانستند میزان اهمیت و قیمت اشعار را تشخیص دهند.
و از سوی دیگر به علت عدم دسترسی بی هنران به کتب اشعار و عدم آشنایی با قوانین ادبی و معارف و عدم امکان ورود به این حوزه به واسطه گرانی چاپ و انتشار، چندان علاقه ای به ورود به این عرصه نبود.
در حالیکه در این دوران با این بلبشو ادبی که هر کسی (اعم از باسواد، بی سواد؛ و بی هنر و نامربوط به قواعد و فنون صِناعات ادبی و بَلاغت)، به راحتی می تواند با لمس یکی دو دکمه چندین بیت و یا صفحه را برای مخاطبان بسیار ارسال کند،
در چنین آشفته بازاری به ناگاه اشعاری پیدا میشود که صرفا بازی با کلمات است، آن هم از کسی که نه آن تعالیم و دروس مقدماتی را داشته و نه مراحل کمال معرفتیِ مخصوص را گذرانده. (چون اصلا مال این کار نیست).
چنین شخصی چند کلمه را به هم می چسباند و چون طبع سرایندگی هم دارد، به آن کلمات قشنگ وزن و قافیه هم می دهد، آن وقت خیال میکند اشعاری نغز و پرمعنا در حد حکما و عرفایی همچون مولوی حافظ و یا سعدی سروده غافل از اینکه:
ای کودک خوش طبع سراینده شعر/چون اهل نه ای مشو سراینده شعر//چز پوسته نیست قافیه، وزن و ردیف/مغز است اساس، ای سراینده شعر//
البته عوام الناس که در هر حال به به و چهچه شان بلند است.
اما اشکالات فنی شعر باران یا غزل باران که به مولوی نسبت داده شده، (که اگر این نسبت دروغ نبود، وارد این مقوله نمیشدیم و لازم نبود زدودن چنین وصله ای از ساحت آن مفسر و فقیه عارف).
باران که شدی مپرس این خانه کیست/سقف حرم و مسجد و میخانه کیست//
باران که شدی پیاله ها را مشمار/جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست//
باران تو که از پیش خدا می آیی/توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست//
از قدرت حق هرچه گرفتند به کار/در خلقت حق رستم و موریانه یکیست//
گر درک کنی خودت خدا را ببینی/درکش نکنی کعبه و بت خانه یکیست//
باران که شدی پیاله ها را مشمار (مقصود شاعر!! این است که وقتی سخاوت داشتی ظروفی که مهیّای دریافت است را ملاحظه مکن بلکه به همه نصیب و بهره خودش را بده در حالی که مصرع دوم نوع ظروف را بیان میکند و حال آنکه در مصرع اول سخن از تعداد بود و نه نوع!!
یعنی درمصرع اول سخن از چگونگی و نوع پیاله نیست که یکی جام و یکی قدح و دیگری کاسه باشد، اما در مصرع دوم مطلبی آمده که مقصود مصرع اول نیست و این هم غلط است و هم تهافت در بیان مقصود، که از شعرای بزرگ و عالمانی همچون مولوی هرگز چنین خبطی سر نمیزند.
ضمن اینکه سرِهم کننده این کلمات فرق جام و قدح را نمی داند که کدام مربوط به ظرف خالی شراب است و از کدامیک ظرف پر منظور است؛ که در صورت پر بودن، بیچاره باران چه کند؟!
2- «باران تو که از پیش خدا می آیی ...»
این مصرع هم سخنی است کودکانه و مربوط به دوران کودکی و توهّم این که هر چه از بالا بیاید از پیش خدا آمده و خدا در جهت و مکان بالا (ی سر ما ) است،
غافل از اینکه خداوند از جهات و مکان بیرون است و پستی و بلندی خلایق را سزاست نه خالق مکان و زمان و جهت را.
3- و اما اینکه «توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست» یعنی چه؟!
خود سراینده که دقت نکرده و همینطور چیزی را پرانده ،لا اقل خوانندگان دقت کنند ببینند چه معنای معقولی می تواند داشته باشد؟!
و آیا هرگز مولوی و سعدی و حتی شاگردان چند پله پایین تر آنها چنین چیزی می¬گویند؟!
چرا که در هر حال "عاقل" همان "فرزانه" است و لازم نیست باران زبان بسته چنین معنای واضحی را توضیح دهد.
4- از قدرت حق هر چه گرفتند به کار؛ در خلقت حق رستم و موریانه یکیست.
اولا در مصرع دوم رعایت وزن اصلی نشده و کلمه موریانه وزن را از اصل خراب کرده ثانیا تناسب رستم و موریانه در اینجا چیست؟
بله یک وقت می گوییم فیل و فنجان، که به نوعی می توان تناسبی برای آن تراشید (اگر چه عامیانه است و در کلام حکما نیست)، اما رستم و موریانه چیزی است که عوام هم در بیان تناسب و تقابل به کار نمی برند.
و نیز موارد دیگر که نیازی به اطائه کلام و اتلاف وقت دوستان کِرام نیست.
فقط همین که خدا را بسی شکر که آن شعرای بزرگ و حکمای سترگ را اجل مهلت نداد تا این وضعِ شلمشوربای فرهنگی را ببینند و دق مرگ شوند...
رونقِ شعر می بری، راه نرفته را مرو / این صفتِ چنین غزل! تا چه رسد به شعر نو//
راه مرو تلو تلو ، شعر مگوی شعر نو / عدیمِ معنی آنچنان، که بر ادیب زد اَلو//
وزن و ردیف و قافیه، چون که ز شعر شد برون / شعر سپید نام نِه، یا که بنام: شعر نو! //
همچو مخنثش بدان ،که گر دقیق بنگری / حاجت خلق می دهد، هم از عقب هم از جلو//
این نبود جسارتی ، یا غلط و ضلالتی / بلکه حقیقتش عیان، قهر کنی اگر وَلو//
هر چه میخواهد دل تنگت بگو