حق و  والنصاف بچه های رشته های مهندسی خیلی پایه تر و باحال تره بقیه رشته ها اند

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

چنتا خاطره میگم از دوران دانشجویی خودتون متوجه میشید

قانونی هست که دانشگاه های فنی باید بیرون شهر ساخته بشن و و اسکان داده بشه به دانشجو ها

*narahat* *narahat*

دانشگاه ما دیگه شورشو در اورده بود

:khak: :khak:

کامل بیرون شهر بود بعد حالا شما فکر کن خوابگاه ما رو گفتن یکمی دور تر بسازن رفتن انداختنش تو بیابونا

*ey_khoda* *ey_khoda*

khengoolestan_roz_mohandes_1395

بعد ما چون از جمعیت انسان ها دور افتاده بودیم کم کم خوی حیوانی گرفته بودیم

*vakh_vakh* *vakh_vakh*

اولین علائمش در من ظهور کرد

برا ما اتوبوس میومد میوردمون تا دمه دانشگاه بعد که درو باز میکرد مثه یه گله گوسفند میرفتیم دانشگاه

بعد یبار که پیادمون کردند

نا خود آگاه گفتم بععععععع بععععععع

*amo_barghi* *amo_barghi*

همه خندیدن و گذشت

ترم سه از اتوبوس که پیاده میشدی

دره اتوبوس که باز میشد

انگار دره باغوحش باز شده بود

:khak: :khak:

یکی صدا سگ میداد یکی صدا گرگ میداد

یکی صدا خر میداد

منم بععععع بعععععع میکردم بقیه گوسفندا جواب میدادن

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

یا گاهی وقتا برای جشن ها باید یه مسیری رو میرفتیم تو شهر با اتوبوس

بچه های عمران شروع میکردن تنبک زدن و خوندن

*yohoo* *yohoo*

منم براشون رقص میله میرفتم

:khak: :khak:

زیاد سخت نبود فقط هی باید زور میزدی میله رو به خودت فرو کنی

*bi_chare* *bi_chare*

یبار این راننده اتوبوس بد جور زد رو ترمز بچه ها کمک کردند میله رو کشیدیم بیرون

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

بعد ترم دو و اینا بسکه اعتراض کردیم امکانات نداریم ناظر از سمت استان فرستادن برامون

بعد هی گشتن گشتن

گفتن آفرین ، خاک بر سرت تو بیا وایسا نماینده ما مشکلاتمونو بگو

*modir* *modir*

منم براشون یه طومار نوشتم

که ما چراغ نداره محوطه غروب که تعطیل میشیم قابل فهم نیست بچه ها دارن صدا سگ در میارن یا سگا دارن صدای بچه ها رو در میارن

بعد دوباره نوشتن این چه وضعشه همیشه شورتامونو باد میبره باید بریم تو بیابون بگردیم پیداش کنیم

*help* *help*

وضع بهداشت تو خوابگاه خیلی ضعیفه بچه ها بخاطر کمبود شورت

*dingele dingo*

شورت هم دیگه رو میپوشن ، بعضی از بچه ها پاشون بو سگ مورده میده و اینا

از سوییت های دیگه شبا میان تو سوییت ما دزدی ، خو یعنی چه این باید وضع دانشجو باشه

بعد دیگه خیلی جدی حرف میزدم داشتن گوش میدادن

بچه ها و مسئولین همه ساکت بودن

بعد میخواسم بگم که

ما همیجوری سره گنج ننشستیم ، ما پدرامون عرق ریختن زحمت کشیدن پول دراوردن

*bi asab* *bi asab*

بعد حول شدم گفتم

ما همیجوری اینجا نشستیم ، پدرامون عرق خوردن پول در اوردن

*narahat* *narahat*

هیچی دیگه بیشخصیتا نذاشتن دیگه صحبت کنم

این چه طرز برخورد با یه نمایندس ، مرسی اه

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

بعد مثلن ما چون از شهر دور بودیم مثل دخترا هم اشپزی بلد نبودیم دست به هنجار های ضد انسانی میزدیم

شبونه میریختیم تو سوییت های دیگه
هرچی رب و کره و تخم مرغ و اینا داشتن میدزدیم

گاها دیده شده بود که حمله میکردند و زد و خورد بخاطر اب خنک

واقعن شرایط بهداشت و فرهنگ افتضاح

هی آب میخوردند پر نمیکردند

بعد مجبور بودیم رو قوطی آبا فحش بزاریم

و این موقعیت تغذیه و کمبود باعث شده بود که قدرت تشخیص بو از کیلو متر ها داشته باشیم

*neveshtan* *neveshtan*

تنها جایی که هیچ وقت نمیرفتیم نگاه کنیم فریزر بود

چون نه اهل پخت پز بودیم مثه دخترا که گوشت و اینا داشته باشیم

بعد این فریزر برفک زده بود درشم سخت باز میشد

مکان خوبی بود برای قایم کردن خوراکیا

یبار اتاق بقلی هندونه خریدن برا اینکه کسی نفهمه گذاشتنش تو فریز

بعد یادشون رفت

:khak: :khak:

اینا همین هندونه رو که مث یخ در بهشت شده بود بردن قایمکی تو اتاق خوردن

بقیه سوییت هم داشتن بخاطر همین هندونه یخ زده که مثه یخ در بهشت شده بود دره اتاقو خورد میکردن که بیان بخورن

*ey_khoda* *ey_khoda*

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

و سرگرمی و شوخی های مخصوصی هم داشتیم

مثلن داری دوش میگیری میبینی آب و قطع میکردن حوله و لباساتم بر میداشتن
درم از پشت قفل میکردند

بعد باید وایمیسادی تا یه مسلمون پیدا بشه بیاد درو باز کنه

*gerye* *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

ما کاردانی و کارشناسی ورودی داشت دانشگامون

من با همه شوخی میکردم و ترم بالایی هم شده بودم

شاخ بازی زیاد در میوردم

عاقا رفتیم تو سویت کاردانیا که طبقه پایین بود با کابل تلویزیون دو سه تا شون که داشتن خر خونی میکردنو سرخ و سیاه کردم

که زیاد درس نخونن

*bi asab* *bi asab*

زیاد اینکارو میکردم میرفتم تو کتابخونه با کابل تلویزیون اینا از پنجره میپریدن پایین ، چون میدونستن میزنم

خلاصه یبار قرار شد یه درس عبرت بهم بدن

بم گفتن بیا سوییت ما سیم کشی برقش سوخته

*fekr* *fekr*

منم گفتم خاک ، چیکار کردید مگه رفتم اونجا

بعد نقششون این بود که چراغا خاموش باشه بعد همگی بریزن سره من و کتک کاری

بعد رفتم پایین شانس من یهو یه موش تو سوییت دیده بودن داشتن دنبال اون میگشتن

بعد که رفتم داخل خودمو زدم به موش مردگی که منو ولم کنید من ایدز دارم
چند روز دیگه میمیرم و اینا ولم کردن

*gerye* *gerye*

بعد داشتم از راه رو با حالت غمناک میرفتم بالا

همه داشتن نگام میکردم منم با همون حالت غمناک برگشتم شصتمو بشون نشون دادم

*gerye* *gerye*

اینا یهو خر شدن اومدن سراغم

منم بدو بدو رفتم تو سوییت خودمون

*amo_barghi* *amo_barghi*

اینا هم رفتن قوطی ابا رو پر کردن که بیان خیس کنن و کتک کاری منم بدو بدو رفتم کابل تلویزیون رو در اوردم

منتظر وایسادم

تا همگی اومدن بالا شروع کردم شرپ و شرپ اینا رو سرخ و کبود کردن

بعد یهو مثه گله گاومیش رم کردند

*vakh_vakh* *vakh_vakh*

که فرار کنن

بعد این آبا از دستشون ریخت رو پله ها

پله ها خیس شده بود
اینا مثه شتر هی میخوردند زمین منم هی با کابل سیاهشون میکردم

اینا میخوردند زمین بعد همه میوفتادن رو هم منم شرپ و شرپ میزدمشون

بعد فرار کردن رفتن بیرون ساختمون خوابگاه منم از دره سویتشونو قفل کردم

که نتونن برن تو اتاقاشون

بعد قول دادن که بچه های خوبی باشن

منم از اتاقمون کلیتا رو پرت کردم بیرون

*fereshte* *fereshte*

اینام با چراغ قوه تو بیابون دنبال کلیدا میگشتن

از بچگی اهل بخشش بودم

*fereshte* *fereshte*

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

*ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**

روز مهندس به مهندسا مبارک

ان شا الله وقت کنم میزارم بازم خاطراتمو

خاطرات قرار دادشه شده تا کنون ◄

خاطرات خنده دار ◄