باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز
ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟
گفتی: سلام؛ میروم آقا خودم… سپاس
گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز
گفتی: مسیرتان به کجا میخورد شما؟
گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز
لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را
زحمت؟! چه حرفها! شده تا انتها عزیز
باران… نگاه… آینه… باران… نگاه… آه
مانند فیلمها شده این ماجرا عزیز
من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب
دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز
من غرق روسری تو بودم که ناگهان
گفتی: همین بغل… چقَدَر بیهوا عزیز؟
رفتی و عطر روسریات مانده پیش من
تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز
رضا احسان پور
شاد باشید و عاشق
8 سال پیش
چرا رفتن اونوره صفحه
8 سال پیش
چرا واقعاااا؟ولی خیلی قشنگ بود مرسی
8 سال پیش
چه قدر بقیشو ساختن سخته حالا اگه تونستم میگم قشنگ بود
8 سال پیش
آها فهمیدم
من ديدم رفتی آن سر خیابان در مغازه
بعد آمدی پیشم با یک کیلو مَویز
خیلیم خوب بود
8 سال پیش
البته قافیش ا هست من کردم یز
8 سال پیش
علی اکبر کجکی ننویس
8 سال پیش
بوی عطر روسری نبود باد معده بود
منم گفتم این بیت از شیخ المریض
8 سال پیش
خاک تو سرت
دیگه مسائل عاشقانه رو ب گند نکش
8 سال پیش
اَخخخخخخ
8 سال پیش
بلقیس کم بود این یکی هم عاشخ شده
8 سال پیش
مبارک باشه
هر چه میخواهد دل تنگت بگو