مادرشوهری نیمه شب از خواب برخاست تا به پسر و دختر خود سرکشی کند

اولی با زنش در یک طرف بام و دومی نیز با شوهرش در طرف دیگر آن خوابیده بودند

به طرف دخترش رفت و دید با فاصله از شوهرش خوابیده او را بیدار کرد و گفت

مادر جان ممکن است تو و شوهر نازنینت سرما بخورید نزدیک هم بخوابید

پس از آنکه آنها را کنار هم خواباند به طرف پسرش حرکت کرد

دید او و زنش در آغوش یکدیگر خوابیده اند او که حسادتش گل کرده بود فرزند خود را بیدار کرد و گفت

مادرجان در این گرما و حرارت جگرت می سوزد قدری دورتر از زن خود بخواب این بگفت و آنها را از همدیگر جدا کرد

عروسش که از ابتدای امر بیدار و شاهد رفتار و تبعیض او بود گفت

قربان برم خدا را

یک بام و دو هوا را

این سر بام گرما را

آن سر بام سرما را