در زمان های قدیم در قبیله ی خنگولستان مرید جوانی دچار اسهال شدید شد و از آن رو که جوان از خانواده ی بزرگ و بالا مقامی از قبیله بود
بسیار از برای مداوا تلاش کردند ولی طبیبان با دارو ها و راهکار های مختلف
مانند بستن ایزی لایف برای جوان
چوب پنبه
و حتی دوخت و دوز
نتوانستند اسهال شدید جوان را درمان نمایند و از مداوای آن عاجز ماندن
جوان بخت بر برگشته بسیار خشتکش را سنگین میکردندی و همواره سرش را به درون دستشویی میبردندی یا همواره در دسشویی به سر میبردندی
و مسیر حرکت او همیشه مشخص بود و مردم قبیله بلاخره از وضع بهداشت عمومیه قبیله شاکی شدندی
به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا درمورد مرید جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با شیخ که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند
اما شیخ خشتک به سر کشید و از قضاوت در مورد جوان خود داری کرد
بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد این مرید جوان بگیرید
شیخ کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد
بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟
شیخ پاسخ داد
من خود ازین جوان بدترم
بزرگان قبیله با شنیدن این سخن خشتک بر دهان کشیدند و هیچ نگفتند و بسیار آه و فغان کردند و
خود را به درو دیوار کوبیدن و از آن پس همه در کوزه میر#یدند
و مرید جوانی که از اسهال رنج میبرد از آن پس از اسهال لذت میبرد
برای بر طرف کردن عیبی از شخصی ابتدا خود را باید از آن عیب پاک کرد
خواهرم حجابت رو هم رعایت کنید
داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده توسط برو بچ خنگولستان
دانلود خنگولستان ورژن جدید
~~~~~~~~~~~~~
~~~~~~~~~~~~~
لینک دانلود مستقیم ◄
8 سال پیش
عالی بود
8 سال پیش
هلاااااک این داستانتونم
8 سال پیش
^_^
هر چه میخواهد دل تنگت بگو