دختر کوچولو وارد بقالی
شد و کاغذ به طرف
بقال دراز کرد و گفت
مامانم گفته چیزهایی که
در این لیست نوشته رو
بهم بدی ، اینم پولش …
بقال کاغذ را گرفت و
لیست نوشته شده در
کاغذ را فراهم کرد و به
دست دختر بچه داد ، بعد
لبخندی زد و گفت ؛ چون
دختر خوبی هستی و به
حرف مادرت گوش میدی
میتونی یک مشت
شکلات به عنوان جایزه
برداری .. .
ولی دختر کوچولو از
جای خودش تکان نخورد
مرد بقال که احساس
کرد دختر بچه برای
بر داشتن شکلات ها
خجالت میکشه گفت
” دخترم ! خجالت نکش ، بیا
جلو خودت شکلاتها را
بردار ” دخترک پاسخ داد
” عمو ! نمی خوام خودم
شکلاتها را بردارم
نمیشه شما بهم بدین ؟
بقال با تعجب پرسید؛
چرا دخترم ؟
مگه چه فرقی میکنه ؟
و دخترک با خنده ای
کودکانه گفت ؛ اخه مشت
شما از مشت من
بزرگتره !
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
خدایااا تو مشتات بزرگتره
هر انچه خودت میدانی ببخش