روزی مردی با لقمان در میان صحرا می رفت

مرد خیاری را به دو نیم کرد و نیمی از آن را به لقمان داد

لقمان شروع به خوردن خیار کرد و پی در پی می گفت

  عجب خیار شیرینی است.  عجب خوشمزه است

و آنقدر از طعم و مزه خیار تعریف کرد که مرد مشتاق شد و نیمه دیگر خیار را گاز زد و ناگهان چهره درهم کشید و گفت

 

چقدر تلخ است این خیار

 
و با خشم ادامه داد

پس تو چه می گویی ؟

لقمان همان طور که باقی خیار را می خورد با خونسردی گفت

 

  قربان آنقدر از دست شما شیرینی خورده ام که شرمم آمد این بار را بگویم تلخ است و حرمت خوبی های گذشته را بشکنم

 

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

 

تست برای استفاده رنگ مختلف نمایشی در مطالب

این خصوصیت فقط در ورژن های جدید اعمال شده
لینک های ابدیتم لینک های پایینه

لینک از طریق برنامه بازار ◄

~~~~~~~~~~~~~

لینک از طریق برنامه مایکت ◄

~~~~~~~~~~~~~
لینک دانلود مستقیم ◄