بود بقالی و جان خود درید
تا به ضرب و زور ماشینی خرید

قرض و قوله کرد ؛ از اغیار و یار
وام بستاند از فلان بانک و بسار

بعد هجده ماه بی سامانی اش
رفت تا بستاند از کمپانی اش

“صفر” بود آن خودرو خوش آب و رنگ
بود شکلش هم فریبا و قشنگ

چون که آن خودرو به او تحویل شد
قند شادی در دلش قندیل شد

با دک و پز ، رفت و پشت رل نشست
مثل بلبل بر درخت گل نشست

چابک آمد توی ماشین و نخست
صندلی را خواست بنماید درست

دسته را بگرفت و سوی خود کشید
ناگهان از بیخ ؛ آن دسته برید

برد سوی شیشه و آیینه دست
از قضا ، آیینه افتاد و شکست

با تعجب ، نیت استارت کرد
خودرو دلخسته قرت و قارت کرد

هی زد و هی خورد و هی روشن نشد
روشنای کار بی روغن نشد

ریخت روغن در موتور ؛ بنزین به باک
جنس آک است این برادر ؛ جنس “آک”!!

پس دوباره کرد داخل آن سوییچ
داد آن را با هزار امّید ؛ پیچ

ناگهان برخاست دود از پیش و پس
خسته شد مرد از تکاپوی عبث

هول دادند از پس و پیش و بغل
گشت روشن خودرو رند دغل

خنده ای کرد و به صد ناز و غرور
رفت سوی خانه با شور و سرور

پیچ اول ترمزش ناسور شد
زرت “ای بی اس” یهو قمصور شد

پیچ دوم بود ؛ آمپر هنگ کرد
پیچش سوم کلاجش سنگ کرد

لاین چار و کوی پنج و پیچ شش
گشت خاموش و بیفتاد از کنش

مرد بقال از ندامت آه کرد
برنشست و نعره ای جانکاه کرد

فحشها می داد و می زد داد و جیغ
«ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ»

«دست من بشکسته بودی آن زمان»
که زدم بر خاک ، پول بی زبان

تا که باشد در تنم نای نفس
خودرو بنجل نگیرم زین سپس

رد شد از آنجا وزیری محترم
گفت : آخر این چه حرف است ای ببم؟

از چه رو با ما عداوت می کنی؟
تو به این کشور خیانت می کنی

ای رعیت زاده ی با چشم و رو
هان ، مکن زین فکر خام ات گفتگو

پس بخر ای خائن از این پس فقط
خودرو ملی ؛ ولو بی کیفیت

نشنوی گر پند نعمت زادگان
میروی در زمره ی ول دادگان…

چون ندانست آن وزیرِ پیر کیست
گفت بقال و همی با خود گریست

ای دریغا ای دریغا ای دریغ
داد “نعمت زاده” ام فحشی عمیق

من که خویش از بیست ماه ِ پیش تر
پول دادم شش برابر بیشتر

تا نیفتد پول ما بقال ها
دست غربی ها و لی به رال ها !

همچو دیگر خلق هر ملیتی
نیز خواهیم اندکی کیفیتی

از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت ، صاحب دلق را

رفت و استغفار کرد از لغو و سهو
بعد با ماشین بشد در دره محو…

♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
علي_هديه_لو
بی_قانون ضميمه طنز روزنامه قانون