بخواب آرام ای عشقم ،که من بیدار بیدارم

فراقت تا سحر هر دم، کند بیمار بیمارم

بخواب آرامِ جانِ من ،کنارت بودم و هستم

بخواب آرام من امشب ،چو هر شب سخت هوشیارم

تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم

بخواب آرام تا فردا، که من مشتاق دیدارم

میان سینه ام بغضی، دل من گریه می خواهد

ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم

دلم تنگ است می دانی ،که بی تو هیچ و تنهایم

نگر بر تلخی ام بی تو، به این روز و شب تارم

چه میشد گر سحر میشد، دلم بی تاب روی تو

نوازش کن مرا هر دم، که من بی عشق بیمارم

به چشمانت قسم عشقم ،که بی عشق تو میمیرم

* ناشناس *