الاغ لجباز و ملا نصر الدین


روزی ملا نصرالدین الاغش را برای فروش به بازار برد
دلال مشتریان رو جمع کرد و الاغ رو برای فروش معرفی کرد
هر کدام از مشتری ها شروع به بررسی الاغ کردند
یکی دمه الاغ رو معاینه میکرد یکی دندون هاش رو

که ناگهان الاغ خر شد

و شروع به جفتک و لغت انداختن و گاز گرفتن مشتری ها کرد و همه فرار کردند

دلال پیش ملا نصر الدین اومد و گفت
این الاغه خرت رو هیشکی نمیخره

ملا نصر الدین هم گفت منم برای فروش نیوورده بودمش ؛ اورده بودم مردم ببینن که عجب الاغ خری دارم و از دستش چی میکشم